کد مطلب:29026
شنبه 1 فروردين 1394
آمار بازدید:12
آيا اگر انسان با عقل خودش پي بوجود خدا و اصول دين ببرد كافي است؟
اساس اعتقاد و ايمان به توحيد و ديگر اصول دين، يقين شخص به آنهاست، تقليد در آنها نه كافي است، نه معنا دارد و نه اساساً اعتقاد و ايمان محسوب مي شود. مقوله «ايمان» عميق تر از آن است كه با تقليد و پيروي كوركورانه، در هم آميزد. «ايمان» معطوف شدن اراده آزاد انسان، به خداوند است و نه تنها از اراده آزاد نشأت مي گيرد؛ بلكه حافظ آزادي اراده در عالي ترين شكل ممكن است. ايمان، صرفاً يك عقيده نيست؛ بلكه از سنخ عمل كردن است. جوهر و اساس اين عمل، آن است كه انسان با مجذوب خداوند شدن، خود محدودش را در مقابل خداوند از دست مي دهد، تا به خود واقعي - آن خودي كه بايد باشد - برسد. ايمان با عنصرِ اعتماد، عشق، احساس امنيت و اميد همراه است. ايمان رويارويي مجذوبانه انسان، با خداوند است و چون شخصي محدود با وجودي مطلق رو به رو مي شود، پويايي عميق وجود آدمي است. مؤمن از خود بيرون مي آيد تا با خداوند زندگي كند. انديشه اسير و مقلّد، توفيق مجذوب شدن در برابر خداوند را پيدا نمي كند. البته آنچه در روان شناسي تربيتي، تحت عنوان «اعتماد به نفس» مطرح است، مربوط به رابطه انسان با انسان هاي ديگر است. مفهوم «اعتماد به نفس»، اين است كه شخص طوري به تقويت روحي خودش بپردازد (كه به ديگران تكيه نداشته و روي پاي خودش بايستد. چنين مسأله اي در اسلام، هم مورد تأكيد واقع شده است؛ اما تكيه به خدا و كوچك و ديدن خود در برابر او، با مسأله اعتماد به نفس ناسازگار نيست؛ مگر مي شود انسان سرا پا فقير و نيازمند، خود را بي نياز ار خداوند بداند. قرآن در اين باره مي فرمايد: {A{/Bيا أَيُّهَا اَلنَّاسُ أَنْتُمُ اَلْفُقَراءُ إِلَي اَللَّهِ وَ اَللَّهُ هُوَ اَلْغَنِيُّ اَلْحَمِيدُ{w1-12w}{I35:15I}/}A}، {V(فاطر، آيه 15)V}. 2. شناخت خداوند و ايمان به ذات مقدس او، لزوماً در گروِ استدلال هاي پيچيده فلسفي و تعقّلي نيست. قرآن براي اين كه حقيقت وجود او بر انسان آشكار شود، ما را به تفكّر در آيات آفاقي و انفسي فرا مي خواند: انديشه در رمز و راز آفرينش و شگفتي هاي هستي، دل و ذهن انسان را به وجود معيار هستي و آفريدگار جهان رهنمون مي سازد در آيات قرآن و سخنان معصومين(ع) در اين باره فراوان سخن گفته شده است»، {V(به عنوان مثال ر.ك: ق/61، روم/50، ملك/19، ذاريات/21 - 20، اعراف/185، غاشيه/20 - 17، طارق/5 - 6، عبس/25 - 24، فصلت/53، نحل/59، آل عمران/90؛ نهج البلاغه، خ 227، كلمات قصار نهج البلاغه/جمله 8)V}. «{/Bسَنُرِيهِمْ آياتِنا فِي اَلْآفاقِ وَ فِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّي يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ اَلْحَقُ {w1-12w}{I41:53I}/}»، {V(فصلت، آيه 53)V}. امام حسين(ع) در دعاي عرفه مي فرمايد: {Hيا رب بنور وجهك الذي اشرقت الارض و السماوات و كشفت به الظلمات H}؛ {Mاي خدا! به نور وجه خودت؛ آن نوري كه زمين و آسمان ها را روشن كرده و تاريكي ها را زدوده است M}. پيامبر(ص) فرموده است: {Hانه فوق كل شي ء و قد ملأ كل شي ء عظمته فلم تخل منه ارض و لا سماء و لا برّ و لا بحر و لا هواH}: {Mخدا فوق تمام اشيا هست و به درستي كه خداوند به عظمت خود هر چيز را آشكار نمود و زمين و بيابان و دريا و هوا از خداوند خالي نيست M}. راه پي بردن به خداوندي كه در همه عرصه هاي حيات و ذرّه ذرّه پديده هاي عالم، ردّ پاي او و معيارهاي شگفت انگيزش را مي بينيم؛ منحصراً درگير شدن با مباحث فلسفي نيست. 3. از قرآن فهميده مي شود كه نهاد آدمي، با ايمان به پروردگار سرشته است. فطرت خداپرستيِ بشر از غرايز و اداراكات حقيقي نداهاي باطني او است كه آدمي را به جانب توحيد و قبول وجود حق تعالي وادار مي كند. اين فطرت در مواقع درماندگي، قدرت مي يابد و به مرحله كمال، ظهور و بروز مي رسد، {V(ر.ك: عنكبوت/آيه 65)V}. دليل فطرت، نوري است كه قلوب آماده هدايت را روشن و آن را روضه رضوان نموده است: {A{/Bفِطْرَتَ اَللَّهِ اَلَّتِي فَطَرَ اَلنَّاسَ عَلَيْها{w5-10w}{I30:30I}/}...A}، {V(روم، آيه 30)V}. البته اين نيروي فطري، بايد تربيت و شكوفا شود تا كالبد افسرده و تن پژمرده انسان را، از لغزيدن در منجلاب شركت باز دارد و او را به اقيانوس بي منتهاي توحيد پيوند دهد. «فطرت» در لغت به معناي نوع آفرينش و درباره انسان، عبارت است از مجموعه ويژگي هايي كه از آغاز آفرينش همراه با آدمي است. از قرآن كريم استفاده مي شود كه در سرشت انسان، كشش ها و جاذبه هايي در ناحيه شناخت ها و گرايش ها وجود دارد كه در مجموع ارزش هاي انساني را پي مي ريزد و بشر را از ديگر موجودات متمايز مي سازد. همچنين اين امكان را به او مي دهد تا وقتي كه كفر، شرك، گناه و گمراهي بر او چيره نشده و بارقه هاي فطرت در وجود او به خاموشي نگراييده است، با بهره مندي از آن هدايت باطني، به سوي فلاح و رستگاري رهنمون گردد. از جمله فطريات انسان - كه امروزه بيشتر دانش وران و انديشمندان بر وجود آن در ضمير آدمي تأكيد دارند - فطرت خداگرايي و خدا پرستي است. آتش سوزاني كه با فراهم آمدن زمينه مناسب، به تدريج شعله ور گشته و سراسر وجود آدمي را به تسخير خود در مي آورد و چنان ميل و اشتياقي را در درون او بر مي انگيزاند كه براي رسيند به آن مطلوب حقيقي - با چشم پوشي از همه لذّات - در شوق وصال محبوب از سرِ جان مي گذرد، تا از جُرعه وصال سرمست گردد و در جوار دلدار بيارامد. از آيات 30 - 31 سوره «بقره» نيز استفاده مي شود. انسان فطرتي خدا آشنا دارد؛ به خداي خود در ژرفاي وجدان خويش آگاهي دارد و همه افكارها، ترديدها، بيماري ها و انحراف هايي از سرشت اصلي انسان است. نيز اسنان جز با ياد خدا، با چيزهاي ديگر آرام نمي گيرد. خواست هاي او نامحدود است، به هر چه برسد از آن سير و دلزده مي گردد؛ مگر آن كه به ذات بي حد و نهات خدا بپيوندد، {V(ر.ك: رعد، آيه 28، انشقاق، آيه 6)V}. 4. از جمله راه هاي زدودن غبارهاي برنشسته بر فطرت و شكوفايي آن، فعّال كردن برخي از اميال فطري انسان است. الف) شناخت حقايق؛ انسان اين ميل را مي تواند در زمينه شناخت خدا به كار برد و آن را تا كرانه شناخت او جهت دهد. ب) كمال يابي؛ انسان عطش كمال طلبي خود را تا حدي دنبال كند كه اولاً كمال نهايي و حقيقي خود را بشناسد و ثانياً به سمت آن حركت كند. از نگاه قرآن، قله كمال نهايي انسان، قرب به خدا است: {A{/Bوَ أَنَّ إِلي رَبِّكَ اَلْمُنْتَهي {w1-5w}{I53:42I}/}A}، {V(نجم، آيه 42)V}. ج. دست يابي به مصلحت و ايمني از ضرر؛ آيا انديشيدن درباره مسأله اي كه، پيامبران زيادي، از آن سخن گفته اند و در ادعاي خود آن قدر جدي بوده اند كه حتي برخي از آنان جان خود را بر سر آن گذشتند، مصلحت انسان را تشكيل نمي دهد؟ براي مطالعه بيشتر ر.ك: 1. سرشت انسان، پژوهشي در خداشناسي فطري، علي شيرواني. 2. فلسفه خلقت انسان، عبدالله دفري. 3. آموزش عقايد، استاد محمدتقي مصباح يزدي.
مطالب این بخش جمع آوری شده از مراکز و مؤسسات مختلف پاسخگویی می باشد و بعضا ممکن است با دیدگاه و نظرات این مؤسسه (تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)) یکسان نباشد.
و طبیعتا مسئولیت پاسخ هایی ارائه شده با مراکز پاسخ دهنده می باشد.